توپوق
توپوق




Sunday, January 22, 2006

٭
عمو داره میاد ایران.
میخواد حداقل چهلمش اینجا باشه. نمی دونم اونایی که عزیزانشون رو تو ایران ترک میکنن و خیلی که با احساس و معرفت باشن مثل عموی من سالی یک بار می تونن برگردن، وقتی اینجوری در عرض یه مدت کوتاه خبر مرگ عزیزانشون رو میشنون چه احساسی پیدا میکنن. یا هر باری که دارن میرن و می ترسن دفعه بعدی که برمی گردن شاید مثلاً دیگه پدری نداشته باشن؟!







........................................................................................

Thursday, January 19, 2006

٭
یه 10 روزی گذشته، ده روزی که خیلی بد گذشت. کلاً وقتی یکی از جمع نزدیکان آدم میره، و اینجوری هم میره، یعنی می میره و دیگه نیست، هیچ وقت نیست؛ روزا یه کم بد می گذرند. البته خب فرق می کنه کی باشه اما بد می گذره. احتمالاً اوضا از این به بعد بهتر میشه همونطور که بعد از 4 – 5 روز بهتر شد.
فقط اون امتحان کذایی رو یادم نمی ره که نذاشت واسه آخرین بار ببینمش. یا باید امتحان پایان ترم هماتو لووژی رو صفر می گرفتم یا تو تشیع جنازش جام خالی می موند. جرات اولی رو نداشتم و دومی هم حسابی آتیشم میزد. همین شد که سر امتحان مراسم رو به نحو احسن انجام دادم و چنان گریه زاری راه انداختم که عمراً تو مراسمش امکان نداشت همش دلم می سوخت که من اونجا نیستم. خیر سرم نوه اولشم و اونجا نیستم.
از خودم توقع نداشتم، فکر می کردم بی رگ تر از این حرفا باشم. اما خب مثکه نیستم.

جات خالیه، جات خیلی خالیه.
راستی از دو نفر هم خیلی مرسی.







........................................................................................

Tuesday, January 03, 2006

٭
حول و حوش شب یلدا بود که یه سری فیلم که به نظر بدک هم نمیان رسید به دستم و من تا دیشب نرسیدم حتی یه نگاه کوچولو بهشون بندازم. بذار اسماشون و بگم که اگه فیلم مزخرفی توشون هست بگین نبینم:
ارکیده وحشی،criminal، مولن روژ، quick & dead ، frida ،nutty professor ،damage ، الهه مرگ ( به اسمش میاد چرت باشه)، پاییز در نیویرک، psycho ، 7/9 هفته، فرشتگان چارلی.

میبینید که تعداد فیلما اصلاً کم نیست منم مسلماً نمی رسم همه رو ببینم وتو هفته دیگه پس بدم اصلاً هم آدمی نیستم که خیلی فیلمی باشم برا همین اصلاً نمی دونم فیلما متعلق به 2006 هستن یا مثلاً برمیگردن به زمان قبل از میلاد مسیح که چند روز پیش تولدش بود.

اما دیشب بعد از یه وب گردی مختصر ساعت یک نشتم چارلیز انجل رو دیدم. فیلم سوپر جوادی اما یه جورایی خوشمزه بود. دیدی گاهی فیلما یا کتابای جوادی چقدر حال میدن؟ من جداً شرمنده ام اما خیلی خوب بود. بخصوص کامرون دیازش. چقدر این بشر نازه حتی با اون دهن گل وگشادش. اما الان که دارم فکر میکنم میبینم یه فیلم دیگم ازش دیدیم اونم خیلی جوادی بود با جولیا رابرتز بود اسم فیلمه هم مای بست فرند ودینگ بود. که با اونم خیلی حال کردم فیلم خیلی شاد و شنگولی بود ( اینجور که بوش میاد بنده خیلی جواتم، فیلمایی که تازگی باهاشون حال میکنم که اینجوری میگن!)
تو این چارلیز انجل دمی مور هم بود که خیلی جاش اونجا نبود. به اون کامرون دیاز میخوره اینجور فیلما اما دمی مور...
یه دختره دیگه هم بود که قیافه اش می خورد معروف باشه اما من نمیشناختم.

دیگه اینکه فردا هم دارم میرم یه جای خوبی که دلم حسابی تنگولیده براش، کلی خوش خواهد گذشت. نمیگم هم کجا که ملت فکر نکنن دارم چسی میام. فقط بدیش اینه که 5 صبح باید پاشم و مطمئناً شب زودتر از یک و نیم، دو خوابم نمی بره واسه همین فردا بابای صاب بچه ام جلو چشم میاد.
بسه چرت و پرت سر هم کردم برم یه کتابی چیزی ورق بزنم بلکه زودتر چشام خسته شه. شمام اگه هیچ کدوم از این فیلما رو دیدین خسیسی نکنین بگین کدوم و ببینم. اوکی؟

باااای!
( من چقدر امشب الکی شنگولم!!)







........................................................................................

Home