توپوق |
آرشÛÙ
August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 June 2007 July 2007 December 2008 October 2009 November 2009 |
Saturday, June 24, 2006
٭
دلم میخواد بدونم کدوم انسان شریفی بوده که گفته اگه دیدی 24 ساعت روز برات کمه فقط صبح ها یک ساعت زودتر پاشو؟ بابا جان من دیگه عملاً خواب ندارم. دلم واسه یه ساعت وب گردی بی دلشوره تنگ شده، چی دارم میگم، واسه اینکه شب راحت بخوابم تنگ شده! هی هی هی. یادش بخیر یه زمانی شبا بیدار بودم روزا تا لنگ ظهر می خوابیدم. الان چی؟ زندگی نمونده برام. اصولاً خوشم میاد سرم شولوغ باشه،کار داشته باشم، زندگیم برنامه داشته باشه. اینجوری حس می کنم روزام مفید می گذره. معمولاً هم سعی می کنم شلوغ نگه دارمشون. اما این چند وقته بد گوریده به هم! دیشب مثل خیلی از این شبهای اخیر ساعت چهار خوابیدم که دیگه امروز سر بلند و پایان نامه به دست جلو استاد گرامی ظاهر شم. حالا چی؟ امروز دو تا امتحان ساعت سه داشتم و هیچ کدوم رو هم نخونده بودم. اوصولاً تمام زندگیم شده ترجمه. به درس مرس نمی رسم، بچه بازیه!! صبح ساعت هفت پاشدم که یکم بخونم ببینم خرش به چنده، اما همش چرت زدم. فقط تو دانشگاه یه کم با بچه ها خوندم. اونم چه خوندنی! ساعت سه هم یکیش رو دادم بعد چون عملاًهیچی بلد نبودم جواب نداده اومدم بیرون رفتم سر اون یکی امتحانه. اونم بلد نبودم. فکر کنم از پنچ صفحه امتحان نهایت خیلی دسته بالا بگیریم یک صفحه و نیم نوشته باشم.تقریباً 100٪ مطمئنم که جفتش رو هم میوفتم. فدای سرم! فقط دلم میسوزه که خیلی درسای چرتیان، هیچ ربطی به ما ندارن. بعد امتحان رفتم پیش استادم تا 6.30 سر اون بودیم، حالا چی؟ ساعت 5 تا 7 هم تمرین داشتم و چون یک ماه و نیم دیگه مسابقات المپیاد دانشجویی هستش اصلاً نباید تمرین ها رو شوخی بگیریم. یعنی دوشنبه پوستم کنده شده. این یه روزش بود، تازه خوبش بود. هر روز همینه تا آخر تابستون.از هفته دیگه رسماً امتحانامون شروع میشه ( همه اینایی که تا حالا دادیم من نمی دونم چی بود ولی گویا امتحان نبود!) اول خرداد هم باید پایان نامهه رو ارائه کنم و هنوز کاملاً پا در هواست کل مطلب. یکی دو روز بعد از اون به احتمال 90٪ یه مسافرت تقریباً 20 روزه دارم میرم. بعد تا برسم تهران باید بریم نمی دونم کجا یا تبریز یا شیراز برا مسابقهها که ممکنه من هنوز نرسیده باشم تهران و جا بمونم!! که در اون صورت تو همین وبلاگ جلو چشم همتون می شینم موهام رو دونه دونه میکنم. حالا این وسط من هر روز باید بیام ببینم این آتیشی که انار خانوم داره می سوزونه به کجا کشیده و هی مطالب ملت رو بخونم. انار جون نمیشد یه دو روز صبر کنی که منم اینجوری فضول مرگ نشم؟ امان از درد بی درمان، فضولی! این بچه هم گویا دوباره برگشته سر خونه زندگیش. سرش به سنگ خورده اما میگه دستمه! خدا داناد! حالا این وسط جام جهانی هم واسه من شاخ شده! فکر کن!! نوشته شده در ساعت 11:01 PM ........................................................................................ Friday, June 16, 2006
٭
امروز صبح به خاطر امتحان فردا خیر سرم صبح زود پاشدم که هر چی تو طول ترم نخوندم تو این چند ساعت با وجود بازیهای هلند و آرژانتین جبران کنم! چه جوری نمی دونم؟! اما دیدم کار بیهوده کردن است و آب در هاون کوفتن. واسه همین کانکت شدم به جاش یک ساعت با بلاگ رولینگ دست و پنجول نرم کردم تا لیست این بغل عین بز من و نگاه نکنه، و تنها نتیجه این بود که فقط بلاگ رولینگ عزیز لیست این بغل رو بهم ریخت و اسم ها رو جابجا کرد!! (این آرژانتین که هنوز هیچی نشده گل دوم رو هم زد!! ایول بابا) حالا هر چی میام سراغ وبلاگم بلکه اقلاًبه شکل رندوم این لیست تغییر کنه باز داره عین بز منو نگاه میکنه گیرم با یه ریخت متفاوت! خر ما از کرهگی دم نداشت،فکر کنم برش گردونم به حالت سابق. فقط کرمم گرفته بود صبح زود بیدار شم درس نخونم! اااا! این آرژانتین یه گل دیگه هم زد، حالا من یه بازی رو ندارم میبینم ها!! نوشته شده در ساعت 5:25 PM ........................................................................................ Tuesday, June 06, 2006 ........................................................................................
|