توپوق |
آرشÛÙ
August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 May 2007 June 2007 July 2007 December 2008 October 2009 November 2009 |
Friday, April 14, 2006
٭
بعضی آدما مثل پازلن. نه که خیلی پیچیده و اینا باشنا، (یعنی خوب بعضیام پیچیدن اما منظور من اونا نیستن). منظورم اینه که را دست نیستن. برا همین یهو تو حس می کنی ای بابا این یارو چه باحاله فرق داره! این میشه که میری تو کارش. اما خب از اون پازل پیچیده ها نیستن، گفتم که! از اونان که یه کم که توشون غرق نشی،یه کم که فاصله بگیری و از بالاتر نگاه کنی،رابطه ها رو خیلی قشنگ میبینی. همه چی تابلو میشه. پازل حل میشه. وقتی بار اول حلش میکنی کلی ذوق داری. کلی با خودت و با پازله حال کردی. اما بار دوم،سوم که برسه میفهمی هیچی بیمزه تر از پازل حل شده نیست! نوشته شده در ساعت 12:46 AM ........................................................................................ Friday, April 07, 2006
٭
من الان خیلی خلم که اومدم پای کامپیوتر انقدر که وقت ندارم اما خب دیگه... خلم! دارم رو پایان نامهام کار میکنم. البته همه اش ترجمه است. منم که قد یه نخود انگلیسی می فهمم عین خر توش موندم. این مقاله هایی رو که الان سرشونم قرار بود تو عید تموم کنم و من تازه امروز با خودکشی تونستم سه صفحه اش رو ترجمه کنم!! از بیست و شش صفحه!!! حالا سوتی رو داشته باشین: یه مقاله ست که تو تیترش " اِی تیپیکال لوکیشن" داره خب؟ بعد من این رو مناطق آتیپیک و غیر معمول در جهان ترجمه کردم و یک صفحه هم با همین مضمون ترجمه کردم و رفتم جلو، که ترجمه اش نزدیک چهار صفحه شد خب؟ بعد حالا رسیدم به یه جایی که فهمیدم منظورش مناطق غیر معمول در بدن بوده!!! گرفتین من چه مشنگیم تو ترجمه؟ سوتی رو داشتین؟؟ یعنی همه کارای امروزم رفت به فاک فنا! خیلی حال گیری بود. دلم میخواست بشینم این وسط زار بزنم. اما به جاش رفتم ناخونام رو نقاشی کردم دلم وا شد! نوکشون رو کجکی قرمز کردم. عین جادوگرا. خل مشنگم دیگه کاریش نمیشه کرد. حالا هم دارم دو انگشتی تایپ میکنم که لاکام خراب نشه. حالا که تا اینجا رو خوندی خداییش چه احساسی داری از اینکه این خزعبلات و بهت قالب کردم؟؟:D ( اینجوری خواننده می پرونن ها!) حالا اینا رو بی خیال. ببینم، نیست یاری گری که مرا یاری کند؟؟ یه چهار تا از این مقاله های مرا ببرد ترجمه کند؟؟ شعر شد! نوشته شده در ساعت 11:40 PM ........................................................................................
|