توپوق |
Thursday, July 12, 2007
٭
یه حس منفعلی دارم. همه انگیزههام و از دست دادم. انگیزههای چی؟ نمیدونم! شاید بعد از یه دوره پرمشغله الان خیلی احساس پوچی میکنم. به شدت دنبال کار می گردم و همهش به در بسته می خورم. اینطوری که میشم با همهچی مشکل پیدا میکنم. با اعضای خانواده و با منزل!! هردو! میدونی..؟ انگار که احساساتم به سطح اومده. هیچ چیز ِ عمیقی تو خودم نمیبینم و این بده. اینجوری که میشم از خودم حرصم میگیره. از اینکه یه جوری می شم که اگه هر کی دیگه اونجوری باشه به نظرم چیپ میاد!! شایدم به خاطر تصادف پریروز باشه! آره... دوباره تصادف کردم!! مگه چیه؟ با اینکه این دفعه دیگه طرف مقصر بود، ولی آدم ضدحال میخوره دیگه!! الان دو روزه بست نشستم تو خونه عین این پیرزنا، همش هم تفکرات عهد حجری می کنم و در حال حاضر کل کائنات رو زیر سوال بردم و طبق معمولِ این وقتهام، می خوام کل روابط فرندشیپی روبه هم بزنم و حال همه رو بگیرم و همه دخترها رو ازدست این پسرهای زالو صفت نجات بدم و خلاصه در کل طوفان کنم! شایدم خیلی ساده فقط تقصیر تقویم باشه. نوشته شده در ساعت 1:06 PM ........................................................................................
Comments:
Post a Comment
|