توپوق
توپوق




Wednesday, July 05, 2006

٭
این ایتالیای دوست داشتنی!

خب بالاخره ایتالیا هم بعد عمری طرفداری و قربون صدقه اش رفتن آبروی ما رو خرید. ایشاا... اباعبدا... سر پل صراط آبروتون رو بخره مادر.
قصه عشق و عاشقی من و ایتال میشه مثنوی هفتاد من کاغذ:
تو فینال 94 بود که بنده احتمالاً با جام جهانی به طور جدی تری آشنا شدم. قبلش رو که یادم نیست. اما اون مسابقه جداً فراموش نشدنی بود. اون موقع 12- 13 سالم بود، اصلاً هم فوتبالی نبودم. فقط تو اون بازی یادمه برد برزیل برامون حیثیتی بود. یادمه حتی مامان بابا جا آوردن جلو تلوزیون پهن کردن که بازی نصف شب‌ِ راحت همونجا ببینن و بخوابن. مامان که هنوزم که هنوزه از فوتبال خوشش نمیاد من موندم اون شب چه جوری نشست تا آخرش رو دید. عوضش بابا خان که اگه بازی شموشک نوشهر ( بوشهر؟) با شاهین خوزستان هم باشه زودتر میاد خونه که ببینه سر بازی گرفت خوابید!! و این لکه ننگی شد که تا امروز روز نتونسته از دامنش بزدایدش(!). اون شب من و مامان ـ غیر فوتبالیای خونه ـ تا آخر بازی رو با هیجان تمام دیدیم و تمام مدت برا برزیل و روماریو و ببتو دعا کردیم و وقتی باجو اونجوری پنالتی رو عمود به سطح زمین فرستاد از شدت خوشحالی نمی دونستم چه جوری نصفه شبی جیغ نزنم. و اون فینال اولین و آخرین فینالی شد که من طفلکی یه حال اساسی توش بردم ( اونم با باخت ایتالیا، من برم از خجالت بمیرم).

نمی دونم چی شد که من بعد اون بازی نظرم به کل در مورد تیم مورد علاقه ام عوض شد ناگهان با شدت تمام طرفدار پر و پا قرص ایتالیا شدم.
دوره بعدش بابا با فرانسه بود و شرط بسته بودیم سر پول قبض آب!! و فرانسه خاک تو سر هم تیم عزیزم رو حذف کرد هم یه دو سه هزار تومنی گذاشت تو کاسه‌ام! ( الهی جز جیگر بزنی که امشب هم کریستین عزیز رو فرستادی واسه رده بندی) هر چقدرم من اشک ریختم باباهه محض آروم کردنم هم از شرط نگذشت! هی، هی، هی، روزگار غریبیست نازنین!
دوره بعد هم که اون فضاحت با کره به بار اومد که دیگه من عملاً نمی تونستم سرم رو تو در و همسایه بلند کنم.

خلاصه اش که از وقتی ما طرفدار اینا شدیم همچین تمیز پشت سر هم گاف دادن، دستشون درد نکنه.

دیگه امسال داشتم سر عشق ازلی و ابدیم هوو میاوردم و رو رونالدو و دکو و پائولتا فکر می کردم که انگار متوجه شدن دارن از چشمم میوفتن و دوباره یه تیریپ اومدن و ما هم دوباره خر شدیم.

بـــــــله! امسال باز این خوشگلا درخشیدن و ما رو رو سفید دو دنیا کردن. حتی این دل پیرو بی دست و پا هم خودی نشون داد و گلی زد. عب نداره تو هم دستت درد نکنه. پیر شی جوون.


جا داره همینجا از مالدینی عزیز هم یادی بشه که اگر نبود چون اویی ایتالیا هم امروز این معنی رو نداشت.







........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home