توپوق
توپوق




Wednesday, May 31, 2006

٭
دوست ندارم وقتی دوستای معمولی یادشون میره که معمولین. دوست ندارم وقتی آدما توقع های عجیب غریب پیدا میکنن، وقتی همه چیز رو بهم میریزن. خوشم نمیاد جامون رو گم کنیم و یادمون بره کجای بازی بودیم. نباید یادمون بره که وقتی بازی بلد نیستیم رحم نمی کنن، از بازی میندازنمون بیرون.

ناراحت نشو وقتی دیگه برات وقت ندارم. هر بازی‌کنی یه قائده ای داره. تو بازی ٍ من جای تو معلومه. جای همه معلومه.

بار دومه که این قضیه برام دردسر میشه. من زاپاس هیچ خری نیستم.
بابا جان من شاید دوست خیلی خوبی باشم، بی توقع، مهربون، باگذشت و صد تا از این صفتای صد من یه غاز دیگه. اما تو که بهتر میدونی چه پارتنر گندی‌م، خود خواه و بی منطق! یادت نیست؟ اینا حرفای خودتن ها! میگفتی اونی که با تو باشه یا چیزش خله یا هم اینکه چیزش خله!
هنوز هیچی عوض نشده ها. من همونم، تو هم که شکر خدا ادعای فهم کمالاتت اونجای آسمون و سوراخ کرده.

قبلاً‌ گفته بودم چقدر بدم میاد زاپاس کسی باشم؟؟








........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home