توپوق
توپوق




Sunday, November 06, 2005

٭
خیلی خسته ام بیشتر از اونکه بشه گفت. واقعاً نمی دونم چی باعث شده عین خنگا هوس نوشتن بکنم! شاید فقط دلم واسه وبلاگ بینوام سوخته باشه!! می بینم بعضیا چقدر به وبلاگشون اهمیت میدن، براش میرن دنبال کامنت، خلاصه حسابی بچه شون رو تر و خشک میکنند اما من این طفل معصوم رو همینجوری ول کردم به امون خدا!
هر وقت می خوام بنویسم انقدر خسته ام که اصلاً نمی تونم رو موضوع تمرکز کنم و می گم فردا حتماً می نویسم اما همیشه می دونم که عمراً وقت کنم. برا همین سعی می کنم کل مطلبی رو که داره تو مخم وول میزنه رو تو یکی دو جمله خلاصه کنم!!

بگذریم! امروز صبح بالاخره بعد یه ماه ول چرخیدن مربی گرامی ما را با خشم و غضب به باشگاه فرا خواند! یعنی این یه ماه هم میرفتیما، اما چه رفتنی؟ همه روزه، دمای افطار میرفتیم چهار تا شوت پیزوری میکردیم بعد با عشق و علاقه میرفتیم غروب و تلافی اونهمه تلاش بی وقفه رو در میاوردیم، می شستیم به لمبوندن بعدم ضایع ضایع راهمون می کشیدیم میومدیم خونه. یه بارم که خیر سرمون همه مون مرام گذاشتیم صبح رفتیم که مثلاً گشنه نباشیم، وسط گرم کردن توپ خورد تو صورت یکی از بچه ها که دماغش عمله اونم انقد جوهود بازی در آورد که دیگه تعطیل کردیم و رفتیم خونه لالا!!!

اما چشمتون روز بد نبینه امروز چنان رسمون رو کشید که نای تکون خوردن ندارم پاها و کمرم که رسماً تعطیل ( چه ربطی دارن؟؟ اگه دست درد بود یه چیزی!!) بعدم جلسه بعدی رو گذاشت دوشنبه، احدالناسی هم جرات نکرد نُطُق بکشه! انقد که بد بازی کردیم و تا تونستیم گاف دادیم. واقعاً یه ماه بازی نکردن همچین بلایی سر آدم میاره؟!؟

عصر هم تو دانشگاه کلاس داشتیم من فقط رفتم که حاضر بخورم. تقریباً هیچ وقت سر این کلاسه نمی رم. یعنی واضح تر بگم، اصولاً سر هیچ کلاس تئوری نمی رم. دیدم میخواد آخر کلاس حضور غیاب کنه به بچه ها گفتم من میرم بالا میخوابم رفت سر حاضر غایب کردن به من زنگ بزنین بیام. یه ساعت بعد زنگیدن گفتن بدو چند باره داریم میگیریم در دسترس نبودی الان نوبتت میشه. منم دیدم بخوام دست دست کنم کلاسه پریده، یه حساب سر انگشتی کردم دیدم هیچ نبی بشری ساعت شیش دانشگاه نیست کفشای منم که کتونی تا بپوشم استاده رسیده خونه شون کفشا رو دستم گرفتم و د بدو!!! این خراب شده هم که یه ذره دو ذره نیست رسیدم تازه اسمم و رد کرده بود و خلاصه بخیر گذشت فقط حساب میکنم اگه یک نفر فقط یکی منو دیده بود چی میشد!!

..........
شانس و میبینی!!! بارها به من تذکر داده شده که میری لب دریا آفتابه ای چیزی همرات باشه ها. اما کو گوش شنوا. بلاگر ترکیده. مجبورم فردا پستش کنم.







........................................................................................

Home