توپوق |
Friday, September 23, 2005
٭
داشتیم حرف میزدیما، اما یهو یه جوری شدم یهو دلم تنگ شد. برا خودش برا همونی که اونور خط داشت مسخره بازی در میاورد. برا همونی که باز نفهمیده بود چی گفته که من یهو خشک شدم. من خیلی خلم. یه جور خیلی بدی خلم.عین این فیلما هست که تندشون می کنن که یه جوونهه داره از زیر خاک میاد بیرون قد میکشه بلند میشه بعدم می پژمره و خشک می شه. من همون جوریم عین همون جوونه هه زودی می پژمرم. خودمم نمی دونم چرا. اونکه اینهمه خبر خوب داشت. با کلی ذوق و شوق گفت داره میاد. پس من یهو چرا سردم شد؟ چرا یهو دلم شور افتاد. چرا یهو صدای اشکام و از اونور خط شنید؟ چرا من انقدر مزخرف و احساساتی ام؟ چرا نتونستم فیلم باز یکنم و بگم چقدر خوشحالم؟ اصلاً همون بهتر که من برم گم شم. نوشته شده در ساعت 1:51 PM ........................................................................................
|