توپوق |
Tuesday, September 06, 2005
٭
الان ساعت دقیقا! 2:30 شبه ( یعنی صبحه) خیر سرم امشب اومدم زود تر بخوابم که صبح انقدر خودم رو با چک و لقد بیدار نکنم و دیر نرسم سر کلاس . معلم نازنین برا کنف کردنم با یه لبخند ملیح نگه: دیر لیت کامر، اِنی هات نیوز؟ منم همینجوری عین مونگولا در حالیکه صدای قیژ قیژ صندلی ها کلاس رو بر داشته بگم: نو! اونم انگار که این اولین بارِ که من تاخیر کردم با چشمای گرد شده یه "سو" ی کشیده بگه!! خلاصه به دلیل فوق الذکر اومدم زودتر بخوابم اما مگه خوبم برد. هر چی کوسفند بود و نبود شمردم. هر چی کله ام رو کردم زیر بالش و سعی کردم با این روشهای خفن مخم رو خالی کنم. هر چی خودم رو به خواب زدم که باورم شه؛ انگار نه انگار. آخرش به این نتیجه رسیدم که معده ام خالیه اینه که خوابم نمی ره!! و راه حل در چند قدمی من در یخچال به سر می بره.اصولاً ما هر وقت تو یخچال الویه داشته باشیم من دچار اختلالات رفتاری غیر قابل پیش بینی می شم که از هر نوعی باشه مسلماً در مانش در سالاد الویه نهفته ولاغیر! حالا فکر کن من اینقدر عشق الویه، با یکی دوست شده بودم که لصلاً نمی دونست سالاد الویه چی هست!؟! اولا فکر می کردم مسخره بازیشه. اما خب جدی جدی نمی دونست دیگه. دفعه اول ازم پرسید همون سالاد فرانسویه! البته خب منم نمی دونستم سالاد فرانسوی چیه. یعنی هنوزم نمی دونم (!) این به اون در. اما همینجوری الکی گفتم نه! به اسمش نمی خورد. ( حالا همونه یا نه؟) اما خب بعد ها بچه رفت دنبالش و فهمید چیه! اما من در جهل مرکب ابد الدهر بماندم. نمی دونم نصفه شبی چه اشتهایی پیدا کردم!جای شما خالی الان یه هلوی نارنجی پر رنگ دستمه که جرات نمی کنم گازش بزنم، می ترسم آب از لب و لوچه ام راه بیوفته، حوصله هم ندارم از جام پاشم برم دست و بالم و بشورم! خودمونیم نصفه شبی چرت و پرت گفتن هم مزه می ده ها! دیگه... دیگه... دیگه چی میشه نصفه شبی برای خوانندگان گرامی نگاشت؟! الان با این کلیک کلیک های منبابام پا می شه میاد حسابم رو می رسه. ساعت هم از سه گذشته از چوب خطم خیلی بیشتر بیدار موندم. بای بای اَه! ضد حال. اینترنت وصل نمی شه. نمی دونم تموم شده یا قاط زده. اصلاً فک کنم آه بابام گرفته. نوشته شده در ساعت 2:58 AM ........................................................................................
|