توپوق |
Saturday, August 27, 2005
٭
وای! من هنوز گیجم! باورم نمی شه!! بنده یه جورایی رفتم سر کار! به هر کدوم از معانیش که فکر کنید هم درسته هم یه جورایی کار پیدا شده ( کار نطلبیده هم مراده؟) هم کارش یه جوراییه که رفتم سر کار. نشسته بودم داشتم کتابی رو که امروز امتحانش رو داشتم رو ورق می زدم و فکر می کردم به اینکه بالاخره تو سه ساعت می تونم اونقدر بخونم که ده بگیرم یا نه به علافیش نمی ارزه که تلفنم زنگ زد. الو؟ سلام؟ بله؟ چرا شناختم!!!!!!!! یکی از دوستام بود که یه جورایی عادت نداشتم بهم زنگ بزنه. یعنی پیش نیومده بود. ما معمولاً با هم چت می کنیم نه بیشتر اما خب یه جورایی خیلی بیشتر از دو تا دوست اینترنتی رابطه مون نزدیکه و به هم اعتماد داریم. و چیزی که مسلمه اینه که این اعتماد کاملاً دو طرفه است. خلاصه یه کم حال و احوال و بعد پرسید: تو هنوز بی کاری؟! خب آره! ببین من یه کار توپ سراغ دارم فقط خودت که میدونی چقدر سرم شلوغه می خوام بسپرمش به یکی که هم بهش اعتماد داشته باشم هم بخوام یه نفعی هم به اون برسه! و خلاصه شروع کرد به توضیح دادن. اما من انقدر گیج امتحان بودم که هیچی نفهمیدم. پیش خودم هم مطمئن بودم که نمی خوام قبول کنم برا همین بهش گفتم الان کار دارم شب خودم باهاش تماس می گیرم تا سر فرصت ببینم چی به چیه! بعد امتحانم بهش زنگ زدم گفتم تا نرفتم خونه بگو اونم من بیچاره رو کشوند اونور دنیا و حسابی شستشوی مغزی داد طوی که خودم هم باورم شد می تونم!!!! راستش از نظر مالی - اگر بگیره که به احتمال 90% هم میگیره- خیلی جالب توجه به نظر میاد، یکم بیشتر از حد طبیعی! اما کار سختیه یعنی سخت نیست یه آدم سر زبون دار احتیاج داره. و من به همین دلیل آخرین نفری هستم که ممکنه به درد این کار بخورم. یه کم بیشتر از حد طبیعی آروم و خجالتی ام. وقت نسبتاً کمی هم دارم. از یک ماه دیگه دانشگاه شروع میشه، تمرینهای بسکتبال هم که هست، کلاس زبان هم که هر روز میرم!!! و این هم یه کاریه که یه آدم فول تایم لازم داره. البته تا اینجاش مهم نیست. میشه یه جورایی باهاش کنار اومد.مشکل اصلی اهل بیت هستند. این کار تقریباً حالت بیزینس داره و احتیاج به علم خاصی نداره. همچین کاری هیچ جایگاهی تو خونواده ما که حرف اول و آخر رو تحصیلات می زنه نداره به اضافه اینکه محیطش هم جوری نیست که زیاد برای یه دختر بپسندن. و می دونم که اگه مطرحش کنم حتماً مخالفت شدید می کنن با اینکه واقعاً می تونه تجربه جالب و منحصر به فردی باشه. برای همین تصمیم گرفتم به هیچ کس نگم و این خودش کار و خیلی سخت می کنه. با تمام ابن مشکلات من قبول کردم و از این بابت یه حس خوبی دارم( البته اگه بتونم اون احساس ترس رو از خودم دور کنم). جنبه مالیش هیچ اهمیتی برام نداره چون واقعاً کار بزرگیه و ممکنه از عهده ما دوتا ساخته نباشه اما اینکه به همچین محیطی وارد بشم برام خیلی مهم و ارضا کننده است. فردا ظهر قراره با هم به چند تا شرکت که از این پیشنهاد استقبال کردن سر بزنیم تا هم اون ببینه من چند مرده حلاجم هم خودم ببینم مرد این میدون هستم یا نه. به کلی دعا و انرژی مثبت احتیاج دارم. ممکنه؟ نوشته شده در ساعت 1:27 PM ........................................................................................
|