توپوق |
Sunday, August 21, 2005
٭
یادمه که چند سال پیش که موبایل تازه وارد ایران شده بود و کم کم داشتیم دست مردم می دیدیم، ( همون موقع که مغازه دارا خیلی دوست داشتن موقع حرف زدن حتماً بیرون مغازه باشن حتی اگه دارن در باره خصوصی ترین مسایل زندگی شون حرف می زنن) به نظرم میومد این وسیله گرون و به درد نخور (!) فقط مخصوص بچه پولدارای الکی خوش ِ یا مال این مغازه دارای تیپیک! اصلاً فکرش رو هم نمی کردم یه روزی اینطور همه گیر شه و همه از کوچیک و بزرگ حداقل یه A800 کوچولو کنار کمربندشون یا تو کیفشون داشته باشن. از اون بیشتر فکر نمی کردم که روزی برسه که خودم بدون اون ماس ماسک از همه کار و زندگیم بیوفتم و رسماً کر و لال شم. وسایل مدرن و امروزی اونقدر سریع در دسترس قرار می گیره و همه امکانات سنتی رو تحت و شعاع قرار می ده که حتی تصور زمانی که این دسته از وسایل رو جزو لوازم لوکس و مخصوص قشر خاص طبقه بندی می کردیم هم دور از ذهن به نظر می رسه. وقتی یه همچین چیزایی ابداع می شن بعد از اینکه تو زندگی روز مره مون جا گرفتن و شدن جزئی از اون دیگه جدا کردنشون از زندگی و خط کشیدن دورشون به نظر نا ممکن میاد. در حالیکه وقتی نبودن، عدم حضورشون اصلاً ملموس نبود. حالا چرا یاد این حرفا افتادم و زدم به صحرای کربلا؟ این فیلترینگ و بند و بساطی که به پا شده آدم و یاد همه بدهکاریاش و روزای خوش از دست رفته و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه می ندازه، دیگه صحرای کربلا که عددی نیست!! این روزا به هر وبلاگی که سر می زنی اگر نویسنده اش ساکن ایران باشه حتماً یه اشاره ای به قضیه فیلتر بلاگ رولینگ کرده، حالا یا در حد همون اشاره یا اینکه خیلی دلش پر بوده ویه پست بلند بالا داده! یادمه که یک سال و نیم پیش که وبلاگ قبلی ام رو تازه باز کرده بودم، پسر خاله ام هر وقت پست می ذاشتم یه آف لاین برام میذاشت مبنی بر اینکه آقا جان پینگ بفرمایید! پینگ! و بعد هم میگفت ایندفعه رو من برات پینگ کردم اما دفعه بعد یادت نره ها! و این قضیه تا مدتها ادامه داشت. اون موقع بلاگ رولینگ به نظرم یه چیز اضافی بود و هیچ دلیلی برا این کار نمی دیدم. تا اون موقع با بلاگ رولینگ کار نکرده بودم و کلاً فکر می کنم تازه اومده بود و قبل از اومدنش هیچ مشکلی نداشتم. به هر حال دیر یا زود وبلاگ هایی رو که دوست داشتم و باز می کردم و می خوندم و با این تاخیر چیزی رو از دست نمی دادم ( وبلاگم هم که به کمک عناصر مذکور پینگ می شد!) خلاصه که دقیقاً حکایت همون مبایل بود که یه زمانی از فکر خریدنش هم خندم می گرفت. اما کم کم زمانی رسید که من تصمیم گرفتم آپ دیت شم و یکم از روشهای عصر حجری خارج شم و به دنیای متمدن بپیوندم. به سرعت راحتی کار با باگ رولینگ رو کشف کردم و شدم مشتری ثابتش. هر روز صبح سر از خواب بلند نکرده اول دکمه کامپیوتر رو می زدم تا ویندوز بیاد بالا صورتم و می شستم و یه کانکت و کوچولو، و یه نگاه به لیست بلاگ رولینگ که کی آپِ و کی نیست. و بعد خاموش می کردم و می رفتم پی کارم تا شب که بر گردم و همه رو باز کنم و بخونم. خلاصه که شد جزئی از زندگیم. حالا اومدن این سایتی رو که واقعاً جزئی از زندگیِ خیلی از ماها شده رو( حالا نه زندگی واقعی و جزء مسائل حیاتی، اما تو زندگی مجازیمون که اهمیت داره) معلوم نیست از رو چه حسابی فیلتر کردن. ولی چیزی که واضحه اینه که محدودیت خلاقیت میاره. ما هم که الی ما شا ا... اونقدر شب خوابیدیم و صبح پاشیدیم و تغیرات خفن و یک شبه تو زندگیمون دیدیم که همه واسه خودمون یه پا کاشف و مخترع و مبتکر شدیم. آقایون مخابرات چی هم نگران نباشن از فردا می تونن بیوفتن دنبال فیلتر کردن 100 تا سایت آینه برای بلاگ رولینگ که مثل علف از زمین و زمان سبز می شه. ما هم که هنوز تجربه دنیای بدون بلاگ رولینگ رو فراموش نکردیم. خیلی سخت نبود؟ بود؟ **** شعار هفته پنجاه . دوم: می جنگیم، می میریم، سازش نمی پذیریم!! نوشته شده در ساعت 11:45 AM ........................................................................................
Comments:
Post a Comment
|